تنها یک برگ مانده بود
درخت گفت :
« منتظرت می مانم ! »
برگ گفت :
« تا بهار خداحافظ ! »
بهار شد
ولی درخت میان آن همه برگ
دوستش را فراموش کرده بود !
من / عشق
پاک یعنی
سرزمین لحظه
یعنی بیداد
عشق من
باختن عشق
جان یعنی
زندگی لیلی و
قمار مجنون
در عشق یعنی ... شدن
ساختن عشق
دل یعنی
کلبه وامق و
یعنی عذرا
عشق شدن
من عشق
فردای یعنی
کودک مسجد
یعنی الاقصی
عشق / من
عشق آمیختن افروختن
یعنی به هم عشق سوختن
چشمهای یکجا یعنی کردن
پر ز و غم دردهای گریه
خون/ درد بیشمار
عشق من
یعنی الاسرار
کلبه مخزن
اسرار یعن
نیست.
زندگی یک آونگ است بین آه و حسرت وتبسم.
گر چه شکوه کردن بیهوده است اما لب از سخن فرو بستن
نیز آسان نیست.
میان دو عمل بسیار فرق است ... عملی که لذت آن برود و
عواقب آن بماند و عملی که زحمت آن برود و پاداش آن بماند.
بهترین گفتار آنست که با کردار راست آید.
از مرز خوابی می گذشتم
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها
در مرداب بی ته آیینه ها
هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه نیلوفر بر گرد همه ستونها می پیچد
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
نیلوفر رویید
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید
من به رویا بودم
سیلاب بیداری رسید
چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم
نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود
در رگهایش من بودم که می دویدم
هستی اش درمن ریشه داشت
همه من بود
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
شجاعت همیشه فریاد زدن نیست...گاهی صدای ارامیست که در انتهای روز میگوید فردا دوباره تلاش خواهم کرد!!!
love____________________________________________________________sh
امشب که یاد من نیستی
بگذار برایت ترانه ای بخوانم.....
از ادمکی برفی
که در حسرت امدنت اب شد
و تو چشمهای خیسش را.......به استین پیراهنت دوختی.......!!!
هر انسانی لبخندی از خداوند است..........................
و....تبریک به تو که زیباترین لبخند خداوندی......
شیشه عطر بهار لب دیوار شکست...
و هوا پر شده از بوی خدا...همه جا ایات اوست دیدنش اسان است...سخت ان است نبینی اورا...